کرم لای پیراشکی

ساخت وبلاگ
۲۲ بهمن نزدیکه و جشن و جشنواره های مختلف توی مدرسه به راه. دخترا با لباس های رنگی بختیاری اجازه دارن شعرای محلی بخونن جلوی مسئولان کت و شلوار پوش منطقه! دیروز برنامه بازدید از کارگاه درسی برای خانواده ها گذاشته بودن. امسال با ۱۶ تا هیولای تازه بالغ سرو کله میزنم که تموم مدت راجع به دور بازو و پهنای کتف و سایز کی ف و کفش پسرای مو فرفری و پر از تتو دور فلکه ی حمزه حرف میزنن و به خیال خودشون من زبونشون رو نمی فهمم، البته که اغلب خودخواسته خودم رو به نفهمیدم میزنم! یکی از دخترای سال دوازدهم در حالی که آخرین بار با دوست پسر عربش جلوی در مدرسه سوار ماشین بوده دیده شده و از خونه فرار کرده، توی جاده خرم آباد گیرشون آوردن و همین باعث شده جو مدرسه امنیتی بشه و تقریبا هرروز یه مامور زن در حال جلسه گذاشتن با دخترای شاش کف کرده که آدامس های خرسی و غیر خرسی رو با صدا میجون و میترکونن، باشه. داستان های اروتیک تعریف میکنه و عاقبت ترسناکی که در انتظار دخترای فراریه. به خیال خودش در حال درس عبرت دادنه در حالی که ما توی کارگاه درس صداش رو میشنویم و با هیولاها به داستان های تخیلیش میخندیم. کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۱۱/۱۶ساعت 0:57علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 13:56

دی ماه تموم شد و از صبح های مه گرفته ی سردشت خبری نیست. تنها سرگرمیم صبح قبل از طلوع خورشید و شب بعد از غروب خورشید، قدم زدن کنار مزارع هویج و ذرت تا کنار رودخونه س. مسی از تابستون رفته یزد و حس میکنم این زندگی رو ترک کرده، فقط به زبون نمیاره! گمونم تنهایی روی ظاهرم تاثیر گذاشته چون توی این مدت که مثل قبل، روزا روی نیمکت زیر درخت بزرگِ کُنارِ توی بلوار ملاصدرا می نشستم و منتظر سرویس میشدم بطور عجیب و احمقانه ای هربار یه مرد جوون، پیر یا میانسال سر و کله اش پیدا میشد و سعی میکردن سر حرف رو باهام باز کنن. سوال ها اغلب اینجوری شروع میشد: ازدواج کردی؟ و سکوت کردن و خیره شدن به روبرو نتونسته این مشکل وراجی و مزاحمت رو حل کنه انقدر که مجبور شدم محل انتظارم رو تغییر بدم و الان روی نیمکت کنار خیابون پیام ۲۲ که پر از گل نیلوفر هست میشینم و در جواب همکارهای فضول که پرسیدن چرا تا اینجا پیاده میای و همون جای قبلی نمیمونی گفتم چون منظره ی روبروی این نیمکت قشنگتره! نمیتونم با کسی حرف بزنم، دلم نمیخواد اصلا حرف بزنم، انگار جز خودم همه می بینن ویروونه ای که هستم رو و به امید اینکه کسی زیر این آوار زنده مونده باشه میان سمتم که کمک کنن ولی من فقط نگاهشون میکنم و ترجیح میدم توی سکوت دور شدن همه رو نگاه کنم ذاتن.+ توی چشمام اشکی نمونده/. کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۱۰/۱۹ساعت 20:10علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 22 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 18:45

برای دومین بار دیدمش. چیزی که بینمون اتفاق افتاد باعث شد رفاقتمون بره به سمتی که نمیدونم اسمش ته معرفت هست یا دوست داشتن از عمق وجود...

+ موقع جدا شدن باز هم به چشمام نگاه نمیکرد

کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۰۷/۰۶ساعت 18:52علیمردان خان| |

کرم لای پیراشکی...
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 19:19

روزام توی زیرزمینِ این خونه ی قدیمی میگذره. وسطِ رنگ و پارچه و شابلون. باید تنهایی مزخرفم رو یه جوری سامون میدادم البته که من آدمِ رها کردنِ همه چیز توی بی سر و سامونیم، اما نمیشد تموم روز زل بزنم به سقف و فکر کنم این حلقه ی آهنیه وسطِ سقفِ اتاقِ پذیرایی تحمل وزن منو داره یا نه؟! اصلا دیگه نمیتونم حتا به مردن با خیالِ آسوده فکر کنم و این برام شکل جدیدی از بیچاره گی و استیصالِ. دارم زور میزنم که پول دربیارم و باهاش یه زمین کوچیک قد یه جای خواب بخرم اونم کجا توی یه روستای عشایری که نصف سال سوت و کوره و برای همیشه کوچ کنم به غار تنهاییم! کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۰۶/۲۳ساعت 18:34علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 18:21

از دست دادن چیزهای ساده توی زندگی ، ساده نیست!فهمیدم تموم تلاشم برای فراموش کردن و فراموش شدن بی نتیجه بود وقتی دیدنِ تی شرت یقه سه سانت تن اون مرد که گوشه ی میدون بهاران کنار وانتش داشت هندونه میفروخت هنوز میتونه اشکم رو دربیاره.

+ در من توان دوست داشتن هیچ موجودی، وجود ندارد ذاتن!

کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۰۳/۲۳ساعت 0:17علیمردان خان| |

کرم لای پیراشکی...
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:43

یه نقطه ای از زندگی هست که وقتی بهش برسی تو اوج خواستن میتونی دل بکَنی... دیگه تاب و توان یه سری بازیا رو نداری. شارژ گوشیم ۱۲ درصد شده و من لش کردم ورودی هال و توان اینو ندارم خودم رو به پریز برق برسونم. توان اینو ندارم ظرفای ناهار دیروز رو از روی میز جمع کنم.توان اینو ندارم برم به باغچه آب بدم در خونه رو قفل کنم و چراغارو خاموش کنم. مسی رفته. و من برعکس اینکه خیال میکردم تنهایی حالم بهتر میشه در واقعیت توان اینو ندارم حتا کمی این حجم گه و دل و روده و چربی رو جا به جا کنم!+ کره ی زمین خیلی بزرگه، انقدر به من نچسب/. کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۰۴/۰۶ساعت 23:52علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:43

انقدر از آدما بترسی که جهنم خوزستان رو به بهشت جنگلای شمال ترجیح بدی! همیشه توی زندگیم دست به کارهایی زدم که جز پشیمونی و رنج دست آوردی برام نداشته.عمدا خودم رو توی شرایط بد قرار میدم تا به فنا برم ولی این جون سختی لعنتی نمیدونم از کی بهم ارث رسیده! میگم ارث چون خودم تلاش نکردم برای یادگرفتنش... من خودخواسته دنبال رنج و درد و زخمم و بدون اینکه بخوام تمومش رو دووم میارم... حتا با رد زخمای زشت و توی چشم، کنار میام. دوست دارم لخت شم جلوی هرکس که بهم نزدیک میشه تا واقعیت زشت این هیولا رو ببینه و ازم فرار کنه. ترسیدن آدما از من و شکل دور شدنشون بهم قدرت میده ترسم رو از نزدیک شدنشون و احساس بی دفاعی که در برابرشون دارم پنهون کنم!+ تموم روز منظره: دود سیگار که میره سمت سقف کتابت شد در مورخه ۱۴۰۲/۰۵/۰۸ساعت 10:47علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:43

حس عجیبیه که یه نفر رو بعد ۱۲ سال که برات مثل یه چاه عمیق و امن بوده که هربار سرت رو فرو کردی توی سوراخِ تاریک و دوست داشتنی و دوری که از خودش برات ساخته بود تا از رازهایی براش بگی که جرات نداشتی با آدمای واقعی اطرافت ازشون حرفی بزنی رو از نزدیک ببینی! حسی سرگردون بین غم و شادی، شادیِ لمس کردن و فشار دادنش به خودت و غمِ چشماش که هی نگاهش رو ازت می دزدید و من با اینکه میدونستم اذیت میشه دلم میخواست تمام حالتای صورتش رو با جزییات توی اون چندساعت به خاطرم بسپارم، چون من یه خاطره بازِ لاشی و احمقم که ترجیح میدم وسط یه مشت یادگاری ول بچرخم تا آدمای واقعی!+ موهامو هنوز نشُستم چون بوی دستای تورو گرفته! در این حد پلشت و تباهم/. کتابت شد در مورخه ۱۴۰۱/۰۸/۲۷ساعت 12:17علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 14:37

چشمام پیر شده با اینکه توی ظاهرشون تغییری ایجاد نشده! پلک سمت راستم از ۲۱ سالگیم افتاده تر از چشم سمت چپه.هنوزم همونجوریه.فقط وقتی توی آینه به خودم نگاه میکنم میتونم کنترلش کنم و چشمام رو هم اندازه نگه دارم و در حالت عادی چشم سمت راستم تمایل به بسته شدن داره.بیشتر از اون یکی میفهمه که چیز قابل دیدنی اطرافش نیست ذاتن/.+  اغلب تلخ و البته خودخواه! کتابت شد در مورخه ۱۴۰۰/۰۶/۱۷ساعت 0:23علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 107 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 21:33

اینکه زندگیم پر از بالا و پایین های ناجور بوده. اینکه تا بوده بدبختی بوده که شبیه زخم و شرم بعد از تجاوز وجود داشته و کسی ندیدش. ازم هیولایی رو ساخته که الان هستم. صبح دارم میرم سردشت که ابلاغ بگیرم و درسی که بهم دادن چیه؟! در مضحک ترین حالتش، تدریس دینی! طفلک اون بچه هایی که چرندیات من قرار ازشون یه لامذهب لاشی بسازه بعد از این.+ ... رو به خودم داد میزنم! کتابت شد در مورخه ۱۴۰۰/۰۶/۲۰ساعت 5:9علیمردان خان| | کرم لای پیراشکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کرم لای پیراشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kharpaaaa بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 21:33